قالب های پارس اسكین

برای تازه شدن دیر نیست

جمع آوری شده توسط پارس اسكين :

- بيهوده متاز که مقصد خاک است

- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن

- نماز وقت خداست انرا به ديگران ندهيم

- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن

- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود

- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود

- هرگز از کسي که هميشه با من موافق بود چيزي ياد نگرفتم

- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست

- دستي را بپذير که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است

- تنها موقعی حرف بزن كه ارزش سخنت بیش از سكوت كردن باشد

- هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد

- مرد بزرگ، كسي است كه در سينۀ‌خود ، قلبي كودكانه داشته باشد

- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر كه بتوانی چراغی به آن نصب كنی

- يادها رفتند و ما هم ميرويم از يادها. کي بماند برگ کاهي در ميان بادها

- دوست داشتن کسي که لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است

- هيچوقت نمی‌توانيد با مشت گره ‌کرده ، دست کسی را به گرمی بفشاريد

- نگاه ما به زندگي و کردار ما تعيين کننده ي حوادثي است که بر ما مي گذرد

- کاش در کتاب قطور زندگي سطري باشيم ماندني ... نه حاشيه اي از ياد رفتني

- هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد

- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد

نوشته شده در یکشنبه 1389/01/01ساعت 10:15 توسط پارس اسكین

قالب های پارس اسكين اكثرا گرافيكی ، كم حجم ، پر سرعت و خلاصه

با جديدترين تكنولوژی روز طراحی میشوند

دوستانی كه تازه با هنر وبلاگ نويسی آشنا شدند

ميتوانند قالب های هنری پارس اسكین را كه با تمام سليقه ها سازگاری دارد انتخاب و استفاده نمايند

تعويض قالب وبلاگ هر چند ماه يك بار برای تنوع روحیه شما و بينندگان دائمی شما الزامیست

پس همين امروز قالب وبلاگ خود را زيبا كنيد با www.ParsSkin.com

نوشته شده در چهارشنبه 1388/12/26ساعت 16:51 توسط پارس اسكین

ضمن سلام و احترام به كاربران عزيز

سايت پارس اسكين فعاليت رسمي خود را از ابتداي ارديبهشت سال 1389 آغاز خواهد كرد

انشاالله كه به ياری خداوند متعال بتوانيم خدمات خوب و كار آمدی نزد شما عزيزان ارائه دهيم

با احترام . مديريت پارس اسكين

نوشته شده در سه شنبه 1388/12/25ساعت 11:31 توسط پارس اسكین

پيرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود

دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت

وقتی به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت

می دانم از اين گل ها خوشت آمده است. به زنم مي گويم كه دادم شان به تو

گمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دسته گل را پذيرفت و پيرمرد را نگاه كرد

كه از پله‏ های اتوبوس پايين می رفت و وارد قبرستان كوچك شهر می شد

نوشته شده در شنبه 1388/12/08ساعت 0:15 توسط پارس اسكین

زندگی زيباست زشتی ‌های آن تقصير ماست

در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست

زندگي آب رواني است روان مي‌گذرد..........

آنچه تقدير من و توست همان می ‌گذرد

نوشته شده در شنبه 1388/12/08ساعت 0:12 توسط پارس اسكین|

Design By : Pars Skin